چیزی شبیه شعر

سروده های آدم

زلزله فقر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  سه شنبه 23 آبان 1396ساعت 13:40  توسط آدم ADM 

قصه عشق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  دوشنبه 22 آبان 1396ساعت 19:52  توسط آدم ADM 

خورشید شب


صفی در انتظار مرگ
قطاری
که می رود تا هیچ !

جایی
رد پای زندگی گم خواهد شد
و از مغرب آسمان
خورشیدی بر خواهد آمد
به بشارت شبی ابدی

آن روز
تو از این پایان ناگزیر
به کجا خواهی گریخت؟

ثانیه ای بیش نمانده است
تا طلوع هیچ
ثانیه ای بیش نمانده است !

#آدم

+ نوشته شده در  دوشنبه 22 آبان 1396ساعت 19:50  توسط آدم ADM 

مهمانی رویا

مهمان زندگی
مهمان ناگزیر زندگی
از پنجره آرزو
به کوچه بازی و تماشا می دود

مغرور و بازیگوش
با چشم های بسته
از چهار راه دانش و آگاهی
می گذرد

چند کوچه آن سو تر
در دفتر خاطرات شب
نقش دلقک عشق را
در هیات عارفان اساطیری
حکایت می کند

و در کارگاه راز بقا
تکرار خویش را
به تصویر می کشد

یک روز نیز
بر نردبان وارونه حسرت
نمایش روزهای رفته
به تماشا می نشیند

تو
آری تو
مهمان زندگی
مهمان ناگزیر مرگ
در کجای این عبور
به رویا ایستاده ای

# آدم

+ نوشته شده در  شنبه 20 آبان 1396ساعت 17:24  توسط آدم ADM 

عادت


خورشید عادتی ست که هر صبح
با اضطراب غروب بیدار می شود
و هر شب
در آرزوی طلوع تازه
چشم بر هم می نهد

بهار عادتی ست که هر سال
چشم به راه پاییز
گل می کند
تا قصه قدیمی عشق و جدایی را
در خش خش غمگین برگ ها
بشنود

انسان عادتی ست که هر دقیقه
تکرار ثانیه های پیش را
میان خواب و بیداری
خمیازه می کشد
و آفتاب و بهار را
از پشت پنجره تکرار
به تماشا می نشیند

# آدم

+ نوشته شده در  شنبه 20 آبان 1396ساعت 17:22  توسط آدم ADM 

بار خاطره

بغض شکسته در گلوها تار خوبی است

گریه برای عاشقی اقرار خوبی است

وقتی برای راز گوش محرمی نیست

گوشه گرفتن از همه رفتار خوبی است

جایی که حرف دل خریداری ندارد

خاموش بودن در کناری کار خوبی است

در جمع نادانان برای زنده ماندن

خود را به نادانی زدن ابزار خوبی است

در عاشقی هم مثل هر سودای دیگر

یک جو صداقت داشتن ، معیار خوبی است

این کوله بار خاطرات تلخ و شیرین

بر پشت از پیری خمیده بار خوبی است

سجاده تقوا اگر بی مشتری شد

بازار تسبیح ریا بازار  خوبی است

 

#آدم

+ نوشته شده در  يکشنبه 14 آبان 1396ساعت 19:22  توسط آدم ADM 

در خواب ابرها

با ما شبیه عاشقانت تا نمی کنی

خود را به خنده در دل ما جا نمی کنی

می پرسمت : مگر دل از ما بریده ای ؟

حتی برای دلخوشی حاشا نمی کنی

یک روز گفتمت ز داغ دل شکسته ها

گفتی که این معامله با ما نمی کنی

کنج قفس نشسته ای بی شوق با و گل

بالت چه فایده ، اگر پر  وا  نمی کنی

مرداب وار مانده ای در خواب ابرها

چون رود عزم دامن دریا نمی کنی

دل مرد از این سکوت و تو در گوش آدمت

شوری ز شعر خوانیت برپا نمی کنی

دست گره گشا وبال گردنت شود

وقتی گره ز کار مردم وا نمی کنی

ما دلخوشیم به یک نگاه مهربان تو

دیوانه ای شبیه ما پیدا نمی کنی

 

#آدم

+ نوشته شده در  يکشنبه 14 آبان 1396ساعت 19:20  توسط آدم ADM 

سودایی

کیست این دیوانه سودا زده

از همه مردم بریده، وازده

در کلام عشق کرده ادعا

در مقام عشق اما جا زده

زاهدی عابد که در راه خدا

پشت پا بر هر چه جز دنیا زده

عاشقی را از هوش نشناخته

چنگ در پیراهن لیلا زده

دست در دامان یاس آویخته

باده با جام لب مینا زده

مدعی نا خدایی را ببین

در بیابان ها شده دریازده

در خیال فتح دنیای ادب

سال ها در قافیه درجا زده

شاعران بی خبر از عاشقی

گه اسیر لفظ و گه معنازده

 

#آدم

+ نوشته شده در  يکشنبه 14 آبان 1396ساعت 19:19  توسط آدم ADM 

دروغ

ساعت دروغ و سال دروغ و زمانه دروغ

شوری تلخ درد و شوق شادمانه دروغ

گریه دروغ و ناله دروغ و اشک ها دروغ

خنده دروغ و شادی دروغ و ترانه ذروغ

عمری است روز ما شب است و شب جهنم است

صبح سپید و تیرگی های شبانه دروغ

لیلا دروغ و قصه شیرین دروغ تر

شاعر دروغ و شعرهای عاشقانه دروغ

امید راستی ندارم از بهار سبز

سبزه دروغ و برگ دروغ و جوانه دروغ

می بارد از لب زمین و آسمان شهر

با هر بهانه ای دروغ و بی بهانه دروغ

 

 #آدم

+ نوشته شده در  يکشنبه 14 آبان 1396ساعت 19:17  توسط آدم ADM